پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

من و دلبندم

یک سالگی

یک سال گذشت از اون روز خاطره انگیز، از اون روز زیبایی که خدای بزرگ ما رو قابل دونست و تو فرشته کوچولو رو به ما بخشید. تو اومدی و به زندگیمون رنگ و بوی تازه ای بخشیدی. شادی و خوشحالیمونو صد چندان کردی. اون قدر تو دلمون جا باز کردی که اگه یه لحظه ازت دور بشیم اندازه کل دنیا دلمون برات تنگ میشه. دیگه زندگی رو بدون تو نمیتونیم تصور کنیم. باورش برامون سخته که چطور به این زودی یک سال گذشت ... انگار همین دیروز بود که برای به دنیا اومدنت لحظه شماری میکردیم... برای دیدن روی ماهت ... برای بوی تنت ... برای گرمای وجودت ... برای همه چیزت. کوچولوی دوست داشتنیه ما ... تولدت مبارک ببین چقدر کوچولو بودی ولی الان دیگه واسه خودت خانمی شدی  ...
28 آبان 1391

جشن تولد یک سالگی

  خب بالاخره روز جمعه 91/8/19 جشن تولد کفشدوزکیه شما هم به خوبی و خوشی برگزار شد  حدود 50 نفر مهمون داشتیم و جشن از ساعت 6 شروع شد تا اخر شب هم ادامه داشت. اینطور که همه میگفتن کلی بهشون خوش گذشته بود. تو هم برخلاف تصور من خیلی دختر خانمی بود فقط موقع بریدن کیک یه کم نق نق کردی که با تلاش فراوون تونستم قبل از شام بخوابونمت تو ادامه مطلب یه سری عکس واست میذارم. چندتا عکسم تو دوربین داییته که اونارم بعدا اضافه میکنم   اینم از لاکای مامان کفشدوزک   ...
21 آبان 1391

11 و نیم ماهگی

سلام سلام عشقم خیلی وقته میخوام واست بنویسم ولی وقت پیدا نمیکردم هفته پیش که بردیمت چکاپ دکترت از وزنت خیلی راضی بود چون 300 گرم اضافه کرده بودی اونم با وجود دراوردن یه دندون ولی الان دو روزه که به غیر از شیر چیز دیگه ای نمیخوری فکر کنم به خاطر دندونت باشه هنوز از راه رفتن خبری نیست ولی یه هفته ای هست که میتونی به مدت 10 تا 20 ثانیه بدون کمک بایستی بعد از اون یا میشینی یا یه قدم برمیداری و خودتو پرت میکنی بغل ما. وقتی بدون کمک میتونی بایستی قند تو دل من آب میشه نمیدونی چقدررررررر خوشحال میشم دوست دارم هر چه زودتر راه رفتنتو ببینم    کدو قلقله زن فدای اون لبات ...
9 آبان 1391
1